آموزشگاه زبان بلوار فردوس: خشونت در کلاس:تاثیر احساس منفی بر یادگیری ( بخش اول)

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای)

 

 

با تجربه ترین تیم آموزشی (آموزشگاه زبان بلوار فردوس )

 

خشونت در کلاس: تاثیر احساس منفی بر یادگیریخ

 

یک وقت هایی وجود دارد که آموزش، علی رغم اینکه بتواند یک تجربه مفید و مزیت بار باشد، یک تجربه فوق العاده ناامیدکننده است. انجام چنین کاری ممکن است زمانبر و سخت باشد و حتی بهترین دانش آموزان نیز همیشه از زحمتی که معلمان در انجام وظایف و فعالیت های خود می کشند قدردانی نمی کنند. بعضی اوقات معلمان با محدودیت های منابع روبرو می شوند که دسیابی به نتایج یادگیری آنها را دچار مشکل می کند و حتی در بهترین روزهای خود نیز نمی توانند به تمام دانش آموزان رسیدگی کنند. بعلاوه ، علی رغم تمام تلاشهایشان ، برنامه های ابتکاری و بزرگ آنها برای تدریس همیشه جواب نمی دهد و آنها را ناامید می کند.

 

من به عنوان یک روانشناس که در مورد خشم تحقیق می کند، بطور مرتب با افرادی روبرو می شوم که احساس می کنند خشم یک احساس کاملاٌ منفی است. اما این درست نیست. در حقیقت، عصبانیت یک تجربه احساسی ارزشمند است، زیرا افراد را از مشکلات آگاه می کند و به آنها انرژی می دهد تا با این مشکلات مقابله کنند(دفنباخر،1996). در این فصل، من به تحقیق در مورد عصبانیت و تجربیاتم به عنوان یک معلم روانشناسی در دانشگاه برای کشف عصبانی شدن معلمان،مفهوم این عصبانیت و چگونگی استفاده معلمان از انگیزه دانش آموزان و خود نسبت به نتایج بهتر یادگیری می پردازم.

 

خشم چیست؟

 

خشم و عصبانیت یک حالت عاطفی است که همراه با مسدود کردن اهداف، تحریک یا توهین است(اسپیلبرگر،1999). این عمل با پرخاشگری متفاوت است، رفتاری که قصد آسیب رساندن به کسی یا چیزی را دارد( دفن-باچر،1996). این تمایز مهمی است، زیرا مردم غالباٌ عصبانیت را فقط به عنوان عبارتی بیرونی و تهاجمی درک نمی کنند. در واقعیت، عصبانیت احساسی است که ریشه برخی از پرخاشگری ها( به عنوان مثال، ضربه زدن، فریاد کشیدن)، و همچنین انبوهی از افکار و رفتارهای دیگر( به عنوان مثال، حل مسئله، کنشگری،شکنجه، نشخوار فکری) است.اگر به عصبانیت بیش از حد افراد پرخاشگر و رفتارهایی که گاهی اوقات با آن همراه است فکر کنیم ، به نظر درک اینکه چگونه معلمان می توانند احساسات را به خوبی استفاده کنند آسانتر است.

 

چرا عصبانی می شویم؟

 

برای درک واقعی چگونگی استفاده از خشم به روش مثبت به عنوان یک معلم ، باید درک کرد که چرامردم در وهله اول عصبانی می شوند.دفنباخردر سال(1996) استدلال کرد که خشم در نتیجه سه عامل رخ می دهد: 1. تحریک، 2. تفسیر فرد از تحریک، و 3. حالت روانی بیولوژیکی فرد قبل از تحریک.

 

تحریک آسانترین قسمت برای موضوع درک کردن است.این رویدادی است که بلافاصله مقدم بر عصبانیت است( به عنوان مثال، بیرون رفتن از ترافیک جاده،در جای نادرست قرار دادن کلیدهای اتومبیل خود، عدم موفقیت دانش آموزان در پیروی از دستوراالعمل هایی که شما به آنها داده اید). مردم اغلب این را دلیل خشم خود می دانند.آنها جملاتی مانند:" من عصبانی هستم زیرا نمی توانم کلید های اتومبیل خود را پیدا کنم"یا " وقتی دانش آموزان دستوراالعمل ها را دنبال نمی کنند، من را خیلی عصبانی می کند" اگر چه این تحریکات مستقیماٌ باعث خشم نمی شوند. اگر این عمل صورت می گرفت، همه افراد با یک تحریک مشابه روبرو می شوند و به یک اندازه عصبانی می شوند. اما این اتفاق رخ نمی دهد. چیزهایی که مرا دیوانه می کند مطمعناٌ همانند مواردی که باعث عصبانیت و دیوانگی شما می شود، نیست. به همین خاطر، اگر تحریک واقعاٌ باعث خشم مستقیم شود، هر بار که با تحریک مواجه شدید، همان اندازه عصبانیت را تجربه خواهید کرد. اما این اتفاق هم رخ نخواهد داد. بعضی اوقات وقتی کلید ها خود را گم می کنم واقعاٌ عصبی می شوم، و یا گاهی اوقات کمی عصبانی می شوم.

 

همانطور که گفته شد، تحریک از اهمیت بالایی برخوردار است و برخی از حوادث بیش از سایر موارد منجر به خشم می شوند. به عنوان مثال، نشست هایی که در آنها رفتار نامناسبی با ما انجام می شود( مثلاٌ، توسط دانشجوها به ما بی احترامی می شود) یا وقتی به اهداف خود نرسیده ایم( به عنوان مثال، مدیران ما را ملزم به انجام کارهای ضد تولید می کنند) که این اتفاقات به احتمال زیاد منجر به خشم می شوند.فکر می کنم بیشتر این موارد مربوط به دومین عامل از سه عامل مرتبط با تجربه عصبانیت است: تفسیر ما از تحریک. وقتی مردم با این نوع تحریکات روبرو می شوند ، وضعیت را ارزیابی می کنند تا منفی، غیر منصفانه، غیر معقول یا سرزنش کننده بودن آن را تعیین کنند.  زمانی که آنها رویدادها را ارزیابی می کنند، عصبانی می شوند. دفنباخر(1996) این ارزیابی محرک را ارزیابی اولیه می داند. به گفته دفن باکر، تمجید ثانویه زمانی رخ می دهد که توانایی خود را برای کنار آمدن با این رویداد ارزیابی کنیم. اگر این رویداد را آنقدر منفی تعبیر کنیم که نتوانیم از پس آن برآییم، حتی ممکن است عصبانی شویم( به عنوان مثال، مشکلات رایانه امشب اجازه نمی دهد نمره بدهم اما مسئله مهمی نیست چونکه فردا وقت دارم) عصبانیت نسبت به اینکه امشب نتوانم نمره دهم ، فردا کل روز من را خراب می کند).عامل سوم دفنباخر، حالت قبل از تحریک ، به حالت روانی- بیولوژیکی ما ،درست قبل از وقوع واقعه مربوط می شود. افراد قبل از تحریک ، احتمالاٌ تنش ، خستگی و یا در وضعیت منفی دیگری قرار دارند که باعث عصبانیت آنها می شود.به عنوان مثال، شخصی که در مسیر کار خود پشت چراغ قرمز می ایستد، ممکن است در شرایط عادی عصبانی نشود، اما با ین حال اگر هوا گرم باشد و آنها کولر ماشینشان کار نکند ، ممکن است خیلی عصبانی تر شوند. به همین ترتیب، اگر معلمی احساس خستگی یا احساس فشار کرده باشد، ممکن است در پاسخ بی احترامی دانش آموز عصبانی شود.

 

چرا معلمان عصبانی می شوند؟

 

برای درک موقعیت هایی که موجب خشم معلمان می شود، من اطلاعاتی را از طریق یک نظرسنجی ناشناس جمع آوری کردم ، که ازمعلمان پرسیده بود: "در باره زمانی که به عنوان یک معلم عصبانی می شوید به من بگویید". لطفاٌ بگویید که چرا عصبانی شدید و چگونه با آن رفتار کردید."پاسخ ها چهار نوع اصلی موقعیت را نشان داد". اول، معلمان وقتی احساس کردند دانش آموزان بی احترامی می کنند، عصبانی شدند. به عنوان مثال، یکی از پاسخ دهندگان نوشت، " یکی از دانش آموزان سر کلاس خیلی صحبت می کرد و وقتی من او را برای پاسخ دادن به یک سوال صدا زدم، او حتی هیچ تصوری از آنچه من پرسیدم نداشت." دیگری نوشت:" دانش آموزی در کلاس عینک آفتابی به چشم داشت و هدفون به گوش داشت". من از او خواستم تا آنها را بردارد ، اما او حتی بعد از توجه به من هیچ گونه پاسخی به من نداد. به طور معمول، ارزیابی چنین تحریکاتی مربوط به این عقیده بود که دانش آموزان باید نسبت به معلمان خود رفتارهای مشخصی داشته باشند و انجام چنین عملکردهایی باعث بی احترامی غیرمعقول می شود. نوع دوم وضعیتی که منجر به عصبانیت معلم می شود، عدم رعایت دستورالعمل ها و تذکرات توسط دانش آموزان است. در اینجا، معلمان موقعیت هایی را توصیف می کنند که دانش آموزان وظایف را به درستی انجام نداده اند، به دستورالعمل های داخل کلاس گوش نمی دهند و آنها را دنبال نمی کنند. به عنوان مثال، یکی از پاسخ دهندگان نوشت:"من ده دقیقه وقت صرف راهنمایی برای یک فعالیت درکلاس کردم و وقتی که زمان شروع آن فرا رسید، چند دانش آموز حتی نمی دانستند که قرار است چکار کنند". آنها قطعاٌ به کلاس توجه نکرده بودند، "و این بسیار ناامید کننده بود". ارزیابی که بطور معمول با این تحریکات همراه بود، با مسدود شدن اهداف معلمان و احساس اینکه آنها نمی توانند با یک فعالیت رو به جلو حرکت کنند، همراه بود.زیرا دانش آموزان سرعت آنها را کاهش می دهند.

 

سومین تحریک معلمان مربوط به عصبانیت از مدیران یا سایر افراد مسئول بود. معلمان از کاغذ بازی های غیرضروری یا سیاست های بی اثر ابراز ناامیدی می کنند. یکی از پاسخ دهندگان نوشت،" من مجبور شدم از طریق تاثیرگزاری آموزشی، از یک دسته خرچنگ مستند تهیه کنم. من بعد از مدرسه دو یا سه ساعت برای آماده کردن دروس یا درجه بندی کردن آنها برای دانش آموزان وقت می گذارم. اما باز هم ارزیابی که به نظر می رسد ،تحریک را تشدید می کند و این ایده است، که اسناد و مدارک لازم باعث می شوند معلم نتواند به اهداف خود برسد، و همین عامل باعث می شود ظرفیت او را برای تدریس موثر محدود کند.

 

سرانجام، چهارمین نوع وضعیت مربوط به عصبانیت از محتوای دوره های آموزشی بود. برخی از پاسخ دهندگان هنگام بحث در مورد مسائل مربوط به فقر ،تبعیض جنسی، مراقبت های بهداشتی ، خشونت یا سایر موضوعات، احساس عصبانیت را توصیف کردند. یکی از پاسخ دهندگان نوشت،" من از عصبانیت برای نشان دادن علاقه خود به یک موضوع استفاده می کنم". من هرگز از عصبانیت برای دانش آموزان استفاده نمی کنم، اما در عوض از آنها برای نشان دادن احساس من در مورد یک سیستم و تاثیر آن بر زندگی ما استفاده می کنم." دیگری  نوشت": من هر وقت در کلاس از نژادپرستی صحبت می کنم ، عصبانی می شوم. من سعی می کنم به دانش آموزان نشان دهم که عصبانی بودن اشکالی ندارد و در  واقع مواردی وجود دارد که باید از آنها عصبانی شویم. این عصبانیت از ارزیابی موقعیت هایی غیرمنصفانه، ناعادلانه و قابل سرزنش بوجود می آید.